English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7322 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to play one's card well U از فرصت خود استفاده کامل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
exploit U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
To take advantage of an opportunity. U از فرصت استفاده کردن
steal U از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
steals U از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
seize U اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seizes U اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seized U اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
use up <idiom> U استفاده کامل کردن
to make the most of U به بهترین طرزی بکار بردن استفاده کامل کردن از
cable weft U پود ضخیم [بعد از کامل شدن یک ردیف گره جهت محکم کردن آنها در اکثر فرش ها از یک پود نازک و سپس یک پود کلفت استفاده می شود در برخی مناطق نیز از دو پود نازک و یک پود کلفت بصورت یک در میان استفاده میکنند]
muscles U استفاده کامل ازعضله ها بکاربردن تمام نیرو
muscle U استفاده کامل ازعضله ها بکاربردن تمام نیرو
solids U چاپگری که از شکل حرف کامل برای چاپ یک حرکت استفاده کند مثل چاپگر -daisy wheel
solid U چاپگری که از شکل حرف کامل برای چاپ یک حرکت استفاده کند مثل چاپگر -daisy wheel
to take time by the forelock U فرصت راغنیمت شمردن فرصت
turnkey system U سیستم کامل که طبق نیاز مشتری طراحی شده است و آماده استفاده است
make time U فرصت کردن
quarantine U در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantined U در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantining U در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantines U در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
gain opportunity U اغتنام فرصت کردن
deliberate breaching U پاک کردن با فرصت میدان مین
full mobilization U تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
defect skipping U روش مشخص کردن و برچسب گداری شیارهای حساس مغناطیسی در حال ساخت تا استفاده نشوند. اشاره به شیار بعدی مناسبی که قابل استفاده است
wind U سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
winds U سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
solenoid sweep U پاک کردن مین با استفاده ازقدرت سیم پیچی مغناطیسی مین روبی با استفاده ازسلونوئید
full annealing U بازپخت کامل تاباندن کامل
completed case U جعبه کامل خشاب کامل
full scale U باندازه کامل بمقیاس کامل
complementing U کامل کردن
finish U کامل کردن
complements U کامل کردن
complemented U کامل کردن
round U کامل کردن
complement U کامل کردن
matures U کامل کردن
mature U کامل کردن
finishes U کامل کردن
roundest U کامل کردن
totalize U کامل کردن
collective goods U کالاهای قابل استفاده جمعی کالاهای عمومی که استفاده یک فرد ازانها موجب محرومیت دیگران از استفاده ان کالاها نمیشود
overhaul U اوراق کردن کامل
rest up U استراحت کامل کردن
overhauling U اوراق کردن کامل
to rest up U استراحت کامل کردن
to pay home U تلافی کامل کردن
overhauls U اوراق کردن کامل
overhauled U اوراق کردن کامل
reed U شانه [وسیله ای که جهت کوبیدن و محکم کردن نخ پود در چله استفاده می شود و بیشتر در دارهای مکانیکی مورد استفاده قرار می گیرد. اندازه اینگونه شانه به پهنای عرض بافت است.]
check up U رسیدگی کامل کردن ازمایش کردن
bleaches U سفید کردن شستن کامل
to post up U مطلع کردن کامل دادن به
bleach U سفید کردن شستن کامل
overmaster U مهارت کامل پیدا کردن در
bleached U سفید کردن شستن کامل
salvaging U پیاده کردن کامل قطعات
completed U کامل کردن انجام دادن
salvaged U پیاده کردن کامل قطعات
complete U کامل کردن انجام دادن
completing U کامل کردن انجام دادن
salvages U پیاده کردن کامل قطعات
completes U کامل کردن انجام دادن
salvage U پیاده کردن کامل قطعات
usages U استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
usage U استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
to be all eyes U موافبت کامل کردن سرتاپاچشم شدن
hitches U کامل کردن پاس به دریافت کننده
souse U بطور کامل پوشاندن حمله کردن
pay off U با دادن مزد کامل اخراج کردن
hitch U کامل کردن پاس به دریافت کننده
optimization U کار کردن چیزی با کارایی کامل
hitching U کامل کردن پاس به دریافت کننده
hitched U کامل کردن پاس به دریافت کننده
to browse U ویرایش کامل کردن [علوم کامپیوتر]
overhaul U پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauls U پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauled U پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauling U پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
To perfect oneself in a foreign language . U معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
cancelling U متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
cancel U متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
modelled U آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
modeled U آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
model U آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
cancels U متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
models U آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
integrate U کامل کردن درست کردن
integrating U کامل کردن درست کردن
integrates U کامل کردن درست کردن
imago U حشره کامل و بالغ اخرین مرحله دگردیسی حشره که بصورت کامل و بالغ در میاید
high leg attack and shoulder control U زیر یک خم با گرفتن شانه حریف سرنگون کردن و افت کامل
double leg pick up U زیر و عوض کردن دست و افت کامل حریف کشتی
thorough U بطور کامل کامل
documenting U ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
documented U ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
document U ایجاد فایل جدید به ترکیب کردن دو یا چند بخش یا متن کامل
spoliation U تحریف یا اخفا یا معدوم کردن یا سوء استفاده کردن از سند
jobs U کار مزدی کردن یک جا خریدن و به خرده فروش فروختن استفاده نامشروع کردن از
junk U پاک کردن یا حذف کردن از فایل ذخیره سازی که دیگر استفاده نمیشود
job U کار مزدی کردن یک جا خریدن و به خرده فروش فروختن استفاده نامشروع کردن از
fans U 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fan U 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanning U 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanned U 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
imposes U تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
impose U تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
deliberation U فرصت
deliberations U فرصت
char U فرصت
timed U فرصت
at one's leisure U سر فرصت
deliberates U با فرصت
deliberating U با فرصت
chare U فرصت
occasion U فرصت
times U فرصت
opportunity U فرصت
oportunity U فرصت
occasions U فرصت
spaces U فرصت
time U فرصت
chars U فرصت
deliberate U با فرصت
seasoned U فرصت
seasons U فرصت
deliberate attack U تک با فرصت
breathers U فرصت
breather U فرصت
opportunities U فرصت
occasioned U فرصت
occasioning U فرصت
charring U فرصت
season U فرصت
space U فرصت
deliberated U با فرصت
dead time U زمان بدون استفاده زمانی که در ان ازراندمان دستگاه استفاده نمیشود
dead freight U کرایه قسمتی از کشتی که به صرفنظر از استفاده یا عدم استفاده باید پرداخت شود
operate U از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operated U از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operates U از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
vertical U نرم افزار کاربردی که برای استفاده خاص طراحی شده است و نه استفاده عمومی
freed U آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
free U آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
idlest U که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
idle U که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
freeing U آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
idles U که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
frees U آماده استفاده یا آنچه هنوز استفاده نشده است .
idled U که استفاده نمیشود ولی آماده است برای استفاده
capacities U استفاده از زمان یا فضایی که کاملاگ استفاده نشده است
capacity U استفاده از زمان یا فضایی که کاملاگ استفاده نشده است
chance U فرصت بل گرفتن
tidewaiter U مترصد فرصت
opportunist U فرصت طلب
betimes U در اولین فرصت
occasions U فرصت مناسب
breathing gap U فرصت سر خاراندن
head start U فرصت برتری
occasioning U فرصت مناسب
tidewaiter U درانتظار فرصت
chances U فرصت بل گرفتن
chances U فرصت مجال
to wait one's leisure U پی فرصت گشتن
chanced U فرصت بل گرفتن
chancing U فرصت بل گرفتن
chance U فرصت مجال
at leisure U فرصت دار
chanced U فرصت مجال
opportunism U فرصت طلبی
chancing U فرصت مجال
head starts U فرصت برتری
occasion U فرصت مناسب
occasioned U فرصت مناسب
market opportunity U فرصت بازار
foot in the door <idiom> U گشایش یا فرصت
time U فرصت موقع
timed U فرصت مجال
get a break <idiom> U فرصت داشتن
times U فرصت مجال
timed U فرصت موقع
opportunity cost U هزینه فرصت
deliberate defense U پدافند با فرصت
deliberate breaching U نفوذ با فرصت
times U فرصت موقع
leisure U فرصت مجال
vantage U تفوق فرصت
time U فرصت مجال
last-ditch U آخرین فرصت
bitmap U معرفی رویدادها یا استفاده از آرایه تک بیتی به عنوان تصویر یا شکل یا جدول وسایل استفاده شده و...
fourth generation computers U فناوری کامپیوتر با استفاده از مدارهای CSI که قبلا توسعه یافته اند و هنوز هم استفاده می شوند
composite demand U تقاضا برای کالا در موارد استفاده متفاوت مانند استفاده از گازوئیل درمصارف خانگی و مصارف صنعتی
quads U چهار بیت که توسط مودم برای افزایش نرخ ارسال هنگام استفاده از RAM استفاده می شوند
quad U چهار بیت که توسط مودم برای افزایش نرخ ارسال هنگام استفاده از RAM استفاده می شوند
on the first occasion U در نخستین وهله یا فرصت
to cathan an opportunity U فرصت راغنیمت شمردن
I'm up to my ears <idiom> U فرصت سر خاراندن ندارم
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1popsicle
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com